شعر عاشقانه و احساسی به تو عادت کرده بودم
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي
یه حسی دارم اینروزا
پراز ترس و پر از تردید
مثل حس اولین دیدار
پر از عشق و پر از تشویش
دلم عاشق شدن میخواد
زیر بارون پاییزی
وقتی دستات تو دستامه
توی دشتای شالیزی
اما حیف که دیگه نیستی
دوباره تنهاییه سهمم
اما حیف که دیگه رفتی
من اینو ،اما نمیفهمم
یه حسی دارم اینروزا
پر از بغض و پر از دردم
تنم میلرزه مثل بید
هوا گرمه و من سردم
هنوزم وقت دیدن عکسات
میشینه لبخند روی لبهام
هنوز تویی تک ستاره ی قلبم
تویی رویای تو شبهام
بدون رفتی و این شهر
برام مثل یه زندونه
تو خوش باشی عشق من
منم مجنونه دیوونه
یه حسی دارم اینروزا
پر از غصه،پر از کینه
دیگه هیچ عشقی،هیچوقت
توی قلبم نمیشینه
شعر سروده شده توسط سر کار خانم "مینو امینی"
شعر عاشقانه چشم تو از فریدون مشیری
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم
دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم
نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم
ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم
کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی
که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی
برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه
آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه
نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم
نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم
منُو اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی
اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....
شعر عاشقانه و زیبا از خانوم مینو بدیعی تقدیم به شما
باور نمی کنم که بروی
از همه خیالهای دور و نزدیکم
ازهمه رویاهایم
ازهمه انتظارهایم
جرقه ای بودی درشبی تیره
اینک باور نمی کنم که بروی
کاش با دستانم سدی میساختم
کاش با گریه چشمانم ،
سیلاب به راه می انداختم
کاش مژه هایم را خاربیابان می کردم
که تو نروی
زمستان رفته است
و شکسته است
بهار می آید
و تو...
نه ، باور ندارم که می روی
باور نكردي عشقمو ،راضي شدي ببيني شكستمو
رنجوندی تو قلب خستم رو،با این که دیدی پر و بال بستم را
تو كه ميگفتي ميموني تا هميشه كنارم
حالا نيستي كه ببيني جز تنهايي كس ندارم
گفتي كه عاشقمي هميشه ،كسي براي تو من نميشه
حالا ميفهمم كه شبيهم به تموم دنيا هنوزم باورم نميشه
چطوري شد ،كه كندي دلتو از من به زودي

نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اذبی ، ،
برچسبها:



















